یکی از سنتهای دیرین در جهان  و  ازجمله ایران، نامه‌نگاری بوده است. مردم از قدیم با نامه نوشتن، از حال دوستان خود آگاهی می‌یافتند، از احوال خود برای آنها می‌گفتند، از مسائل مختلف حرف می‌زدند و فرصتی برای تأمل به خود و دیگران می‌دادند. این سنت اکنون دیگر رونقی ندارد و وسایل ارتباطی جدید شکل دیگری به ارتباطات انسانی داده‌اند که فواید و زیان‌هایی دارد.
بیان درونی‌ترین احساسات
امروزه دیگر ما از ندیدن کسی دچار ملال نمی‌شویم، هرچند  ممکن است بسیار دلتنگش باشیم. آگاهی از حال طرف مقابل با یک پیامک و یا عکسی که در لحظه از او می‌بینیم، شاید تا حدودی از بار غم ناشی از دوری آن عزیز بکاهد، حتی اگر جای ارتباط مستقیم و بی‌واسطه با او را نگیرد که قطعاً همین طور است. از آنجا که نامه وسیله‌ای برای بیان درونی‌ترین احساسات فرد بود، بررسی آنها می‌تواند به شناختی دقیق از آن شخص و درونیاتش منجر شود. خاصه اگر آن فرد در دوران خود شخصیتی برجسته، متفکر، هنرمند یا تأثیرگذار بوده باشد. نامه‌ها به قدری حقیقی و بااهمیت بودند که نویسندگانی مانند مونتسکیو در «نامه‌های ایرانی»، گوته در «رنجهای ورتر جوان»، آلن پو در «پیامی در بطری» و بسیاری نویسندگان دیگر، برای اینکه آثار خود را حقیقی جلوه بدهند، از شیوة نامه‌نگاری در روایت داستان‌هایشان بهره می‌گرفتند. 
نامه‌نگاری شیوه‌ای ادبی است که دیگر امروزه کاربردی ندارد و تنها به کار مفسران و محققانی می‌آید که زندگی خصوصی اشخاص یا دورانی که آنها در آن به‌سر می‌بردند، برایشان اهمیت دارد. برای مثال در نامه هایی که سارتر به دوبوار می نویسد (شاهدی بر زندگی من، نشر باغ نو) ما با یک متفکر احساساتی و عاشق روبرو می شویم که شاید یافتن چنین شخصی در بین نوشته های جدی سارتر ، دشوار باشد. اما بی شک تأثیری که این مراودات بر آثار او گذاشته اند، انکار ناپذیر هستند. 
هدف ما در این نوشتار نشان دادن اهمیت نامه‌های بزرگترین نویسندگان قرن بیستم و تأثیری است که این شکل از مراوده بر آثارشان گذاشته است. آنها که هر کدام از بنیانگذاران جریانات ادبی مهم و تأثیرگذار در عصر خود بوده‌اند. الیاس کانتی نویسندة اتریشی ـ بلغاری برندة نوبل ادبیات ۱۹۸۱ نامه‌های کافکا به فلیسه باوئر (نشر نیلوفر) را این گونه تمجید می‌کند: «این نامه‌ها مثل یک زندگی راستین در من رسوخ کرده‌اند و حالا آنقدر برایم اسرارآمیز و در عین حال آشنا هستند که گویی از قدیم و ندیم، از زمانی که کوشیده‌ام انسان‌ها را کاملا در خود بپذیرم تا هر بار از نو درک‌شان کنم، از آن من بوده‌اند!» (محاکمه دیگر،  نشر نو). کانتی در ادامه نقشی را که نامه‌های منظم و مستمر فلیسه و کافکا بازی می‌کرده است، چنان حیاتی می‌داند که معتقد است: «این نامه‌نگاری، محض نوشتن نامه و انبساط خاطر صرف نیست. نامه‌نگاری در خدمت نوشتن کافکاست»، به‌طوری که این دوره به نوشته شدن آثاری منجر شده بود چون داستان کوتاهِ حکم (که به دوشیزه فلیسه ب. تقدیم شده است) و خود کافکا آن را بیشتر شاعرانه خوانده‌بود تا روایی و محبوب‌ترین کارش می‌دانست، شش فصل از آمریکا و مسخ. 

بخشی از زندگی
یکی دیگر از نامه‌نگاری‌های مشهور در عالم ادبیات، نامه‌هایی است که بین جیمز جویس و نورا بارناکل ردوبدل شده است. شاید عجیب باشد اما بزرگ‌ترین نویسندة قرن بیستم از زنان روشنفکر بیزار بود و شیفتة سادگی،سرزندگی و شوخ‌طبعی این دختر بی‌خانمان شهرستانی شده بود (زندگی جیمز جویس، نشر مرکز). جیمزِ ۲۲ساله در اولین نامه‌اش به نورا که نتوانسته بود در پانزدهم ژوئن سال ۱۹۰۴ سر قرار حاضر شود، می‌نویسد: «انگار کور شده‌ام. زمانی طولانی چشمم پیِ مویی خرمایی رنگ بود و در نهایت مطمئن شدم که موی شما نبود. حسابی پکر رفتم خانه. دلم می‌خواهد قراری بگذارم، ولی شاید با شما جور نباشد. امیدوارم به من آنقدر لطف داشته باشید که قراری بگذارید ، اگر مرا فراموش نکرده باشید» (نامه‌های عاشقانة جیمز جویس، نشر نیماژ). فردای همان روز اولین پیاده‌روی آن دو صورت گرفت که جویس همین روز  را به عنوان زمان وقوع اتفاقات یکی از مهمترین آثار ادبی قرن، یعنی اولیس، در این روز بنا نهاد. 
خود او گفته بود: «من در این روز با دنیای اطرافم آشتی کردم وتنهایی خود را که از زمان مرگ مادرم احساس می‌کردم بدرود گفتم.» نورا تقریباً هیچ گاه آثار جویس خصوصاً  «اولیس و بیداری فینیگن‌ها» را نخواند. برای او حتی درک بعضی از نامه‌های سادة همسرش نیز دشوار بود، که خودش به این موضوع در نامه‌هایی که برای جیمز می‌نویسد اذعان می‌کند:  «وقتی تمام روز داشتم نامه‌هایت را می‌خواندم، انگار هیچ کاری نداشتم جز بارها و بارها خواندن آن نامة طولانی‌ات، ولی نتوانستم بفهم! فکر می‌کنم فردا عصر آن را برایت بیاورم  و شاید تو بتوانی در درک آن کمکم کنی!» و گاهی هم ضعفش در رعایت نکات دستوری را با بهانه هایی مثل «سریع و با عجله نوشتن» یا  «وقت نداشتن» توجیه می کند. نورا حتی زمانی به خواهرش نوشته بود که احساس می‌کند شوهرش مشاعرش را از دست داده، زیرا چیزهایی می‌نویسد که هیچ معنایی ندارند! اما جویس بدون توجه به این واکنش‌ها و بدون ذره‌ای غرور، و بدون اینکه موقعیت خود را به عنوان نویسنده‌ای که در حال ایجاد تحولی بزرگ در ادبیات است در نظر بگیرد، عاشقانه همسر و فرزندانش را دوست می‌دارد و حتی گاهی ناامیدانه از نورا می‌خواهد که اولیسش را بخواند. انگار نظر او برایش از هر منتقدی مهمتر باشد، چرا که سطر به سطر آثار او ردی از زندگی واقعی‌اش را در خود دارد و چه کسی بهتر از نورا می‌تواند آنها را درک کند؟
در نامه‌ پنجم ژانویه‌ ۱۹۲۴ و پس از ارسال چاپ چهارم کتاب برای نورا، می‌نویسد: «نورای عزیزم، این نسخه‌ای که داری، پر از اشتباهات چاپی است. لطفاً  آن (چاپ اول اولیس) را در این (نسخة تازه‌تر) بخوان...» و نورا هم بدون اینکه جایگاه واقعی شوهرش را درک کند یا حتی بخواهد به واسطة آن سری در میان سرها دربیاورد، در مقابل خواسته‌های شوهرش مقاومت می‌کند؛ چرا که جویسِ همسر برایش با اهمیت تر از جویسِ نویسنده است و ما می توانیم از دلِ نامه هایشان به این موضوع پی ببریم. 
استوارت پ.شرمن در مقدمه نامه نگاری های گوستاو فلوبر و ژرژ ساند ( آوازهای کوچکی برای ماه، نشر افق) این نامه ها را  «چیزی بیش از یک بیوگرافی» می نامد و می افزاید: «آنچه در این مراودات مملو از اختلاف آرا، تأثیربرانگیز است، خوانی است که در برابر قوای فکری و نقدگرایانه گسترده شده است.» در این کتاب ما شاهد دوستی و احترامی هستیم که رفته رفته بین این دو نویسندة بزرگ قرن نوزدهم شکل می گیرد و جای رابطة در ابتدا بسیار ستیزه جویانه و پرکشمکش آنها را می گیرد. البته همین جدلها منجر به پختگی و غنای آثار هر دو ایشان شد. 
نامه‌نگاری‌های جی.اِم کوئتسی نویسنده‌ آفریقایی برندة نوبل ادبیات ۲۰۰۳  و پل اُستر نویسندة معاصر آمریکایی که خود اُستر چاپ کرده است ( رفقای خیالی، نشر افق) از معدود نامه‌نگاری‌هایی است که در قرن بیست ویکم و به شیوة سنتی صورت می گیرد و این دو دوست دور از هم از عشق و دوستی گرفته تا سینما و خاطراتشان در آنها با یکدیگر گفتگو می کنند. زمانی که راجع به یک فیلم نظر متفاوتی می دهند یا آنجا که کوئتسی برای چاره جویی از اُستر کمک می گیرد تا پاسخ نامة یکی از خواننده هایش را بدهد. این کتاب سرشار از بیان احساسات لطیف و صادقانه است بین انسان با دو فرهنگ کاملا متفاوت. 
هر گاه صحبت از نامه به میان می آید، کم لطفی است اگر نامی از کتاب «دلبند عزیزترینم»  نبریم. این کتاب شامل نامه های آنتوان چخوف نویسندة بزرگ روس و اولگا کنیپر  ـ هنرپیشه کوچولوی عزیزش ـ  است که با خاطراتی که از اولگا در بین نامه ها نقل می شود و حتی نامه هایی که او بعد از مرگ چخوف برایش می نویسد، شکل یک رمان عاشقانه را به خود می گیرد که می‌توان از ابتدا تا انتها  (زمان مرگ چخوف) خواند و از میزان احساساتی که در این نامه ها و بین این دو انسان بروز می کند، لذت برد. 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی